سخن اول
این اولین پستی یه که برات میذارم مامانی. امروز اول اردیبهشت 1391 و تو درست 10 هفته و یک روزه که تو دل مامانی هستی. بابایی و مامانی خیلی خوشحالند که تو رو دارن و حسابی مواظبت هستند. خیلی آرومی و مامانی رو همچین هم اذیت نمیکنی. اونقدر که گاهی اوقات به وجودت شک میکنم. من از خدا ممنونم که تو رو به ما داد. من و بابایی برای داشتنت برنامه ریزی کرده بودیم و همینکه تو رو از خدا خواستیم خدا جون خیلی زود خواسته ما رو اجابت کرد و تو رو به ما داد. بابایی قبل از اینکه تو رو داشته باشیم خیلی میترسید نه از داشتنت، از اینکه نتونیم اون جور که باید و شاید ازت مراقبت کنیم میدونی بابایی خیلی مسولیت پذیره و من افتخار میکنم که بابای نی نی من اونه . ایشاا... وقتی بزرگ شدی میفهمی من چی میگم.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی