عروسی
پریشب عروسی نوه عمه مامانی بود ما هم دعوت بودیم، عروسی کرج بود ، ما هم با خاله اینا و دایی علی همه با هم با ماشین بابا علی رفتیم کرج . آقا جون و مامان جون هم خودشون مستقیم رفتن خونه عمه جون تا با اونا بیان سالن. توی عروسی خیلی بد اخلاق بودی ... اولش گفتیم از اونجایی که شما عاشق نای نای و آهنگی، شاید چون از خواب بیدار شدی بد اخلاقی ... یه کم که بگذره خوب میشی .... ولی دریغ از یه ذره نظر لطف ... از اول مهمونی بغل مامانی بودی و غر میزدی تا آخرش ... حسابی مامانی و بابایی رو اذیت کردی...
عروسی که تموم شد همینکه تو ماشین بابایی نشستی همچین خوش اخلاق شدی همش داشتی خودتو برای آقاجون و دایی علی لوس میکردی همچین برای آقاجون بوس میفرستادی و بای بای میکردی که بیا و ببین!!!!! انگار میدونستی داریم میریم خونه .... آقاجونم حسابی توی دلش قند آب میشد و همش میگفت که چون ایشونو میشناسی اخلاقت باهاشون خوبه و براش هی بوس میفرستی آخی......
خونه که رسیدیم کلی شیطنت و بازی کردی.... والا ما که بچه بودیم نمیخواستیم از بیرون بیام خونه .... ولی این روزا انگار برعکسه .... بچه ها نمیخوان از خونه برن بیرون ....