دو سال و دو ماهگی الی

2سال و دو ماه و 12 روزه هستی .تقریبا ً سه ماهی میشه (از آبانماه) پیش آنا میمونی. آنا صبح ساعت 6 میاد پیشت و تا ساعت 4:30 عصر که بابایی میاد خونه, با هم هستید . دو هفته اول خیلی سخت بود چون من میبردمت خونه آنی و تو خیلی از این کار خوشت نمیومد و همین که میرسیدیم دم در و تو رو میدادم آنی,  گریه میکردی و داد و بیداد راه مینداختی قبل از حرکت از خونه هم بزور لباساتو تنت میکردم ، بعضی صبح ها هم کلاهتو از سرت میکندی و میزدی زمین و با داد و بیدا میگفتی نه نه .... یعنی نریم بیرون، ولی همون دو هفته اول بود بعدش دیگه آنی اومد پیش ات. تو خونه خودمون راحت تری.

درست هفته پیش بردمت دکتر برای چکاپ . چون آنی میگفت رنگت پریده . خدا رو شکر چیز خاصی نبود دکتر فقط نوع ویتامین هات رو عوض کرد و برات شربت ویتامین جونیور نوشت با یه شربت  آمگا 3 و گفت که دیگه لازم نیست بهت قطره ویتان و آیرو ویت بدیم . از طرفی دلیل بی اشتهایی این روزاتو شیر خوردنت عنوان کرد و قرار شد وعده های شیر خشک ات رو کم کنیم و در نهایت حذف اش کنیم چون باعث میشه غذا نخوری . ولی از قد و وزنت راضی بود در حال حاضر 14:5 کیلو هستی با قد 87 .

چند روز پیش عمه مهسا مهمونی داشت ما هم  ناهار دعوت بودیم خونه شون ، بماند که با آتیلا آتیش سوزوندید آخر سری هم سر یه عروسک یه دعوایی راه انداختید که بیاو ببین . برگشتنی هم بابایی ، آنا و مامانی مجبور شدن وسط راه یه سر به چند تا مغازه  بزنن تا عین اون عروسکی که آتیلا داشت رو برات بخرند. الانم انداختی اش یه گوشه و نیگاه هم بهش نمیکنی . بعد  از اون عروسک الاغت(رتبه اول عروسکهات) که آواز میخونه  عاشق قو قوریت هستی عروسک قورباغه ات ؛ همش از  مامانی میخوای اونو دستش کنه و باهات از زبون اون حرف بزنه . وقتی قو قوری باهات حرف میزنه احساس بزرگی میکنی بوسش میکنی، نازش میکنی، پاپیونشو درست میکنی ، کمک میکنی پازل هاتو بچینه و....

این روزا مامانی خیلی سرش شلوغه ، ولی دوست ندارم اینجا رو تعطیل کنم امروز 24 دیماه 93 اومدم و برات چند خطی نوشتم .