کشف محیط
دستت رو مشت میکنی ، همش بهش نگاه میکنی و گاهی اونو میکنی تو دهنت . گاهی هم انگشتات رو باز میکنی و بهشون خیره میشی انگار میخوای کشف شون کنی . این روزها میزاریمت تو تختت و آویزت رو کوک میکنیم و تو دست و پا میزنی و به پاهات فشار میاری و سر و تنه ات رو بالا میکشی طوری که گاهی میایم و می بینیم کله ات رفته تو بالش بالای تختت و دیگه جایی برای بالا رفتن نداری . دیروز تو رو تو هال رو زمین گذاشته بودم و رفته بودم آشپزخونه تا صبحانه رو آماده میکردم و وقتی اومدم دیدم سرت رفته زیر مبل، بازم خودتو بالا کشیده بودی و سرت رفته بود زیر مبل و تنه ات بیرون مونده بود از یه کارت متنفرم اینکه خیره میشی به چراغهای لوستر .
دیروز عصر رفتم دندان پزشکی سر خیابون ، پیش بابا موندی ، قربونت برم حسابی گریه کرده بودی و بابا رو کلافه کرده بودی . مامان که اومد آروم شدی فدات بشم که مامانی را میفهمی ....