15 ماهگی الیسا
15 ماهه(یکسال و سه ماه ) هستی. شیش هفت تا دندون در آوردی . دیگه یه پارچه خانوم شدی ..... خیلی خوش اخلاق شدی ....چند وقتیه خیلی سرم شلوغه .آخه بابایی رفته کیش ماموریت و مامانی و شما دوتایی با هم خونه موندیم . این اولین باره که مدت طولانی تنها موندیم و از خاله اینا و مامان جونینا کسی پیشمون نیومده .... خوب دیگه دختر کوچولوم همدم مامانیه و مامانی دلش بهش گرمه...
این روزا وقتی موقع خواب که میشه تازه یادت میفته که راه بیفتی توی خونه و دور دور کنی . هی بری هال و هی بیای اتاق خواب .... منم چراغا رو خاموش میکنم تا هر موقع خسته شدی بیای بغل تخت و من بذارمت توی تختت.
دیشب همین برنامه رو باهات داشتم ولی با این تفاوت که همین که اومدی بغل تخت پات لیز خورد و افتادی زمین و سرت خورد به دسته کشوی کمدت و بغل گوشه چشم راستت خون مرده شد .... همچین گریه کردی که گلاب به روت هر چی که خورده بودی رو بالا آوردی و حالا جالب اینجاست که وقتی من دستمال آوردم که زمین رو پاک کنم شما در حال گریه دستمال رو برمیداشتی و هی زمین رو پاک میکردی و چون یه کمی هم روی یخچال پاشیده شده بود به من اشاره میزدی که یخچال رو هم پاک کنم ..... خیلی دلم برات سوخت و همش خودمو سرزنش کردم که مامان خوبی برات نبودم .... الهی من فدات بشم گلم
این چند روزا خیلی اتفاقا افتاده ... سعی میکنم دوباره بزودی بیام و بنویسم .....