الیساالیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

الیسای خوشگل من

من و ماجرای بستری شدن در هفته 36

1391/7/28 23:38
نویسنده : مامان لیدا
787 بازدید
اشتراک گذاری

روز سه شنبه( 25 مهر ماه) به خیال اینکه دو روز مرخصی استعلاجی بگیرم واسه چکاب و اینکه زیر دلم درد میکرد، رفتم درمانگاه شرکت. ماما که معاینه ام کرد مساله تاری دیدام رو مطرح کردم من برا محکم کاری اینو گفتم، از یه طرف این مساله میتونست به لنزم که تازه عوض کردم هم مربوط باشه خلاصه ماما همینو کرد الم و منو معرفی کرد بیمارستان . منم که هنوز امید مرخصی داشتم رفتم بیمارستان پیش متخصص زنان .

همین که رسیدم نوبتم شد پیش اون دکتر که منو فرستادن و البته مامای درمانگاه گفته بود برم پیشش ، کسی نبود و خلوت بود , خانم دکتره بعد از یه معاینه و سوال و جواب، سریع یه برگه برداشت و روش یه چیزایی نوشت و به من گفت که باید بستری شی همین الان , من برات مینویسم بدون حضور همسر ، ولی بعد باید همسرت هم بیاد  منم که هاج و واج مونده بودم پرسیدم بستری بشم ؟!!!! برای چی؟!!!! گفت هیچ چی , چند تا آزمایش ساده است که نوشتم در طی 24 ساعت روت انجام بشه شامل آزمایش خون, ادرار, ادرار 24 ساعته و... که اگه حالت خوب بود بعد از 24 ساعت مرخصی .

خلاصه از اتاق که اومدم بیرو ن به همسرم زنگ زدم و کل ماجرا را تعریف کردم و بهش گفتم که من نمیخوام بستری شم , بابا من چیزیم نیست یه کم دلم درد میکرد من میدونم هم ماما و هم دکتره احتمال پره اکلامپسی دادن در صورتی که فشار خون من 10 رو 6 بود درسته تاری دید و ادم یکی از علائم پره اکلامپسی هست ولی مهمترین اون فشار خون و مشاهده پروتئین در ادراره.

در همین افکار و صحبت با همسرم بودم که راهی سر کار شدم نزدیکای محل کارم بودم که علی(داداشم) زنگ زد اون روز قرار بود که با هم بریم دنبال کارای وام بانکی اون . بنده خدا چه روزی اومد ه بود پیش ما. قرار شد شوهرم باهاش بره ولی من باید میرفتم سفته ها رو بعنوان ضامن امضا میکردم , خلاصه رفتم ولیعصر که اونارو ببینم و سفته هارو امضا کنم و یکم با شوهرم حرف زدم راجع به اینکه پائیزه و من دوست ندارم بیمارستان بستری شم چون هم توی این فصل مریضی زیاده هم روحیه ام خراب میشه و هم اینکه توی اون بیمارستان دکترا به مریضا مثل طعمه نگاه میکنن و به قول دوستم دکتره بخاطر اینکه پورسانت شرکت رو نصیب خودش بکنه تا جمعه بچه تونو تحویلتون میداد (فکر کن در 36 هفتگی), اینو از کجا میگم از اونجا که دکتره به من میگفت میخوای معاینه داخلی بکنمت !!!!!!!آخه یکی نیست بگه مگه من میخوام همین الان بزام یا درد زایمانم شروع شده !!!!!! به همکارم که اینو گفتم گفت نه عزیزم اون میخواست کمک کنه کیسه آبت زود پاره شه و نونوی خوشگلت زودی بیاد پیشتون!!!!!

بیشتره دو دلی ام هم به خاطر این بود که عصر با دکترم وقت ملاقات داشتم. گفتم برم پیش ایشون و باهاشون مشورت کنم بهتره تا خودممو دست دکترای دیگه بسپارم .

وقتی از ولیعصر برگشتم به موبایل دکترم ز نگ زدم و شرح ما وقع کردم اونم گفت برو بستری شو ولی وقتی بهش گفتم عصر تو مطب اش وقت دارم گفت فشارت چنده ؟ گفتم 10 رو 6 , اونم گفت پس صبر کن بیا مطب .

عصر من از سر کار و شوهرم از خونه رفتیم مطب دکتر , دکترم معاینه ام کرد و گفت مشکلی نیست و آزمایشها رو هم گفت علیرغم اینکه ضرورت نداره برام نوشت و گفت هیچ مشکلی نیست من خیلی خوشحال شدم از اینکه تصمیم درستی گرفته بودم و بستری نشده بودم و خودمو به دست بیمارستان نسپرده بودم .

فردای اون روز یعنی چهارشنبه رفتم و آزمایشها رو در بیمارستان پارس انجام دادم البته آزمایشهای مرکز رویان هم بود که جوابش یکسری 30 مهرماه و جواب آزمایش های رویان  6 آبان آماده میشه .

بهر حال اینم ماجرای قسر در رفتن من از بستری شدن بود .

راستی دکترم زمان زایمانم رو 11 آبان تشخیص رداد که ازش خواستم بذاره 12 آبان , چون 12 آبان سالگرد ازدواج مامان و بابای نونوی خوشگله.اونم گفت از اونجا که بیمارستان عرفان یه چند وقتیه در پذیرش بیمار سزارینی در روز جمعه سخت میگیره ولی تلاششو میکنه و هفته بعد که رفتم بهم خبر میده که میشه یا نه .

البته تو دلمه تا 11|11|2012 که میشه 21 آبانماه نونوی خوشگل و نگه دارم که دکترم گفت اگه حالت خوب باشه شاید بشه تا آخر هفته 39 صبر کنیم .

بهر حال دختر گلم شما باید تا موعد مقرر صبر کنی و سعی کنی قوی باشی و وزن اضافه کنی چون در آخرین سونوگرافی که رفتم که سونوی بیوفیزیکال پروفایل بود دکتر گفت شما 2 کیلو و 300 گرم هستی امیدوارم تا دو هفته دیگه 700 گرم دیگه به وزنت اضافه بشه و تو 3 کیلو بدنیا بیای من سعی خودمو میکنم  سعی میکنم تو این دو هفته خوب بخورم و خوب استراحت کنم تو هم باید قول بدی دختر خوبی باشی و سالم و تندرست بدنیا بیای سر وقتت بدنیا بیای و قوی باشی . دوستت دارم یه دنیا .

راستی من فردا و پس فردا رو میرم سر کار و از اول آبان دیگه مرخصی هستم و دربست در خدمت دختر گلم که عشق مامان و باباست .

بوس با یه دنیا عشق .......

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)