الیساالیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

الیسای خوشگل من

سفر به بندر عباس

1392/2/17 2:23
نویسنده : مامان لیدا
585 بازدید
اشتراک گذاری

امروز 27 فروردین نودو دوه و هشتمین روز از سفر ما به بندر عباس . فعلاً تا یک هفته دیگه انجائیم. این اولین سفر طولانی شماست. (هم از نظر مسافتی هم از نظر تعداد روزهایی که دور از خانه هستیم) سه شنبه پیش برای اولین بار شما سوار هواپیما شدی درست پنج ماه و نه روزت بود  در کل بچه خوبی بودی اولش یه کوچولو گریه کردی ولی بعد خوابیدی و خانم مهماندار خیلی ازت خوشش اومده بود و هی میومد و میرفت و باهات حرف میزد اواسط پرواز هم برای شما پتو و بالشت اورد و شما  باهاش کلی بازی کردی ولی وقتی هواپیما داشت ارتفاعش رو کم میکرد که بشینه حسابی گریه کردی و آخرش بغل بابایی خوابت برد، فکر کنم گوشت گرفته بود ما هر چه تلاش کردیم پستونک بمکی نمیشد و اونو پس میزدی حتی در مواقع عادی همه اش شستت تو دهنته ولی در اون لحظه شستت رو هم تو دهنت نمیکردی عجب بساطی داشتیم ولی بالاخره خوابیدی و هم خودت راحت شدی هم مامانی و بابایی و هم مسافرا.

اینجا روزا هوا خیلی گرمه، خیلی گرم . طوریکه فقط عصرها دم غروب میشه رفت بیرون . اونم اگه تحمل گرما رو داشته باشی که البته برای ما که عادت به این هوا نداریم خیلی سخته. ما سعی میکنیم بخاطر شما زیاد بیرون نریم . آخه قربونت برم گل باقالی مامان ، شما خیلی کوچولویی و طاقت گرمای زیاد رو نداری . ما تا به حال همه اش 4 بار رفتیم بیرون ، سه بار رفتیم مرکز خرید اکثراً هم سیتی سنتر و ستاره شهر ویکبارهم شب جمعه رفتیم ساحل که من اصلاً از ساحل اینجا خوشم نیومد صد رحمت به ساحل شمال .

البته اینو بگم از وقتی مامانی ساحل روتردام رو دیده تازه فهمیده که ساحل یعنی چه!!!! از اونوقت به بعد دیگه اصلاً ساحل های ایران به چشمم نمیاد.

خلاصه بر خلاف تصور همه که اینجا بدلیل بندری بودن باید شهر ارزونی باشه ،شهر گرونیه. مامانی و بابایی تصمیم داشتند که یه روز جمعه ای با شما برن قشم ، بازار قشم، جنگل حرا، جزایر ناز، هنگام و....رو ببینن که مامانی منصرف شد اخه شما خیلی کوچولویی و مامانی میترسه بخاطر هوا و هوس خودش شما گرما زده شی به همین خاطر مامانی تصمیم گرفته جایی نره و تو مهمانسرا بمونه چون در حال حاضر هوای مهمانسرا از همه جا خنک تره و برای شما مناسب تر.میدونی دلبندم  از وقتی شما به زندگی مامانی و بابایی پا گذاشتی الویت اول زندگی سه نفری ما شما هستی آخه الان خیلی کوچولو و آسیب پذیری و از نظر رشدی در مهمترین مرحله زندگیت هستی پس ما باید خیلی حواسمون بهت باشه. دلیل اینم که اومدیم سفر بخاطر کار بابایی بود بابایی مجبوره که بره ماموریت و از اونجائیکه شما خیلی کوچولو هستی مامانی میترسه با شما تنها بمونه میترسه برات یه اتفاقی بیفته و اگه بابا نباشه مامانی حسابی دسپاچه میشه اونوقت تنهایی چی کار بکنه !!!! البته مامان جون ، عمو رضا وعمه مهسااینا نزدیکن ولی مامانی از تنها بودن میترسه.

اینجا که هستیم  اذیت نمیکنی ولی مامانی خیلی خسته میشه چون همش در حال شستن هستش آخه باید حسابی بهداشت رعایت بشه تا خدای ناکرده شما مریض نشی گل گلابم. اینجا که خونمون نیست همه چی تمیز باشه مامانی باید همه چیزو تمیز بشوره و استریل کنه.برا همین خیلی خسته میشه. اینجا ما دوتا تخت یک نفره رو بهم چسبوندیم تا من و الیسا خوشگله با هم و در کنار هم بخوابیم والان هم که اینارو دارم تایپ میکنم شما رو تخت لالا کردی .

اینجادسترسی به اینترنت ندارم ولی از اونجائیکه لبتاپم رو اوردم اینارو تایپ کردم که در اولین فرصت بعد از اومدنمون به تهران بذارمشون تو وبلاگت.   

الان رو تخت بودیم من و تو ، بهت شیر دادم، داشتم باد گلوتو میزدم یهو دیدم همه جا داره میلرزه، خیلی ترسیدم زلزله اومده به بابایی اصرار کردم مارو بفرسته بریم تهران......    

خبردار شدیم محل دقیق زمین لرزه حوالی سیستان بلوچستان بوده زمین لرزه ای به قدرت 7.5 ریشتر ، که از سیستان بلوچستان تا بندر عباس را لرزاند.  خدایا رحم کن ......

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (1)

سپیده مامان وانیا
22 خرداد 92 9:50
عزیزم من شما رو link کردم از روی این دختره ماهت ببوس