الیساالیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

الیسای خوشگل من

سفر به همدان

1392/3/30 2:30
نویسنده : مامان لیدا
542 بازدید
اشتراک گذاری

امروز (23 اردیبهشت 92) تقریباً یه هفته است که مامانی ، بابایی و شما  همدان هستیم . بابایی همدان ماموریت گرفته و ما مجبوریم یه چهار هفته ای همدان باشیم البته ما خود همدان نیستیم و حوالی همدان  در شهرستان بهار که حدود ده دقیقه ای تا همدان فاصله داره هستیم اینجا بیشتر وقت مامانی صرف کارای شما میشه و از اونجایی که دیگه نه از ماهواره خبری هست نه از تلفن ( تلفن خونه منظورمه نه موبایل) حوصله مامانی حسابی سر رفته و از اونجایی که به اینترنت هم دسترسی نداره گهگاه شبها مطالب و پست های وبلاگ شما رو مینویسه تا وقتی اومد تهران بذاره تو وبلاگت . الانم که اینهارو مینویسم شما خوابی و بابایی داره 90 میبینه و ساعت 2 نیمه شبه.

از وقتی اومدیم همدان غیر از اینکه اخر هفته رو رفتیم خونه مامان جون (مامان مامانی) فقط 2 بار رفتیم بیرون . یه بار برای پیاده روری تو بهار و یه بار هم رفتیم همدان مقبره بابا طاهر

اینجا هوا خیلی خوبه و مامانی سعی میکنه در روز چند دقیقه ای شما  در هوای آزاد باشی و از بودن در هوای ازاد لذت ببری برای همین روزی چند دقیقه رو پشت بوم  مهمانسرا که مثل حیاط درست شده میریم و قدم میزنیم.

عصر چهارشنبه 25 اردیبهشت برای شام رفتیم خونه آقا محمود ، یکی از دوستای بابا، خوش گذشت آقا محمود کلی باهات بازی کرد قربون صدقه ات رفت و ازت عکس گرفت .

امروز نهم خرداده و ما هنوز همدانیم . البته هفته پیش آخر هفته رفتیم تهران که مامان بره سر کارش و مرخصی بدون حقوق اش رو درست  کنه . اخه مرخصی زایمان مامانی تموم شده و مامانی هنوز میخواد پیش شما بمونه آخه شما هنوز خیلی کوچکید خلاصه بعد از انجام کارا ، یکشنبه با مامان جون(مامان  بابا) اومدیم همدان و مامان جون تا امروز پیش ما بود و امروز ظهر رفت وقتی مامانی اینجا بود با هم غار علیصدر،باباطاهر، بوعلی و تپه عباس اباد رفتیم خیلی خوش گذشت وقتی مامان جون اینجا بود کلی با مامان جون اخت شدی مامان جون قربون صدقه ات میرفت و شما کلی براشون اشوه میومدی و ناز میکردی و مامان جون هم کلی ذوق میکرد .

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)