بالش
دیروز خونه مامان جون : مامانی :الیسا بخواب شیر بخور الیسا: بدو بدو توی اتاق خواب مامان جون ، میگرده بعد میاد میگه نیست نیست.... مامانی(در حالیکه دست میزنه روی زمین) : چی ؟؟ میگم بیا شیر بخور ... الیسا(درحالیکه میشینه) : نیست ..... مامانی : مامان جون یه بالش برای الیسا میاری ؟ الیسا : آها آها تازه مامانی متوجه میشه که دنبال بالش بودی. رفتی اتاق خواب مامان جون، بالش بیاری ولی پیدا نکردی ...آخه سه هفته پیش که خونه مامان جون بودیم ناهار ، دیده بودی که مامان جون از کجا بالش آورده بود تا شما روش بخوابی و حالا رفته بودی که بالش بیاری تا بخوابی و شیر بخوری .... مامان جون ام از ذوق اش...
نویسنده :
مامان لیدا
14:13