الیساالیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 15 روز سن داره

الیسای خوشگل من

الیسا و آموزشهای پرستارش

14 ماهه هستی، چند روز پیش عصر بعد از اینکه از سر کار اومدم خونه و داشتم با پرستارت صحبت میکردم، شما بعد از کلی خوش آمد گویی به مامانی روی زمین دراز کشیده بودی و داشتی به توپی که داخل کارتون برج قورباغه ات انداخته بودی نگاه میکردی و حسابی توی حال خودت بودی, نزدیکای اذان بود، تلوزیون شروع کرد به پخش تلاوت قرآن، یهو دیدم شما بلند شدی و در حالی که ایستاده بودی دستای کوچولوتو بردی بالا و با آواهایی شروع کردی به دعا کردن .... من خیلی شوکه شدم توی اون لحظه نمیدونستم چی بگم ..... بغلت کردم و کلی بوسیدمت . انگار ظهر ها وقتی تلوزیون تلاوت قرآن رو پخش میکنه، پرستارت در حالیکه دستاشو به حالت دعا بالا میبره با تلوزیون همراه میشه و قرآن میخونه و شما از...
28 دی 1392

الیسا کچل میشود ....

پنجشنبه 12 دیماه درست در اولین روزی که شما وارد 15 ماهگی شدی و ما خونه مامان جون اینا بودیم از دایی علی خواستیم که موهای شمارو بتراشه و دایی هم موهای شمارو از ته با ماشین تراشید و شما کچل شدی. از اونجایی که مامانی تجربه سلمونی و گریه شما رو در سلمونی - وقتی موهای شما رو در سلمونی کوتاه میکردیم رو - داشت ، خیلی میترسید ولی برخلاف اونچه که فکر میکردم همچین هم جدی و وحشتناک گریه نکردی گریه ات  الکی بود تا اینکه مامان جون موهاتو جمع کرد توی کاسه ، همینکه موهاتو دیدی یکدفعه در حالیکه با انگشت اشاره ات اون کاسه رو نشون میدادی با شدت تمام تر زدی زیر گریه ..... انگار تازه فهمیدی چه بلایی سرت اومده ....  بابایی مخالف بود که موهاتو ا...
28 دی 1392

این روزای الیسا

یکسال و دو ماهه ای , یه چند روزه که خیلی اذیت میکنی ... نمیدونم چته!! شیر نمیخوری .... همش میچسبی به مامانی  و میگی منو بغل کن .... حتی بغل بابایی هم نمیری !!! عصرا که مامانی از سر کار میاد همینکه مامانی رو میبینی ذوق میکنی و تا پرستارت هست خوبی, هی میری بغل پرستارت , هی میای بغل مامانی .... و کلی ذوق میکنی و دور سر خودت میچرخی , ولی همینکه پرستارت رفت میچسبی به مامانی و از بغلش پایین نمیای ... دلیلش رو نمیدم شاید چون مامانی سر کار میره و در روز حدود 8 الی 9 ساعت از شما دوره .... یا شایدم بخاطر دو تا دندون آسیابت هست که داره در میاد ... بهرحال همینکه یه کم ازت دور میشم مثلاً شبا میرم آشپزخونه برای غذا درست کردن و بقیه کارا .... بدو بدو...
25 دی 1392

یلدا مبارک

ا مسال دومین شب یلدایی بود که شما عزیز نازنینم کنار مامانی و بابایی بودی،دیشب خونه مامان جون (مامان باباعلی) بودیم خیلی خوش گذشت تمام طول شب رو شیطونی کردی، هی اینور و اونور میرفتی، به همه چی دست میزدی و کلی کثیف کاری کردی، انار ریختی رو مبل مامان جون و اونو رنگی کردی، بیسکویت ریختی رو زمین و... و از طرفی کلی هم شیرینکاری کردی..... واسه مامان جون بوس میفرستادی، ادای عطسه بابایی رو در میاوردی و واسه مامان جون دالی میکردی و..... بهر حال امسال بر عکس سال پیش که  نمیتونستی چیزی بخوری، کلی هندونه و انار خوردی، اینور و اونور دویدی و وشیطونی کردی.... امیدوارم همیشه شاد و سلامت باشی ....... یلدات مبارک گلم. ...
1 دی 1392

معنی اسم الیسا

اسم الیسا به معنی وعده خدا ، سوگند خداست . ریشه اسم انگلیسی و مخفف الیزابت میباشد. البته الیسا صورت فرانسوی الیزابت است و به ترتیب در کشورهای آلمان، فرانسه،  ایتالیا، انگلیس، اسپانیا و پرتقال کاربرد داشته و جزو اسمهای رایج و پر طرفدار در این کشورهاست. Quick Facts on Elisa Gender:  Girl Origin : French,English,German, Italian, Spanish short form of Elisabeth Simple meaning: God 's promise - God is my oath Number of syllables:3 Pronunciation : eh-LEE-zah; eh-LIS-ah Elisa has 13 variant forms: Eliese , Elise , Elisee , Elize , Elyce , Elyse , ...
24 آذر 1392
106216 0 3 ادامه مطلب

جییییز

انگشتت رو میبری جلوی شوفاژ، بهش اشاره میکنی و توک زبونی میگی جییییییییز . این واژه رو وقتی که یه لیوان داغ رو هم لمس میکنی، میگی. انگار مفهوم داغ بودن رو درک کردی عزیز دلم.....
24 آذر 1392

درک مفاهیم انتزاعی

سیزده ماهه هستی، دیگه داری مفاهیم انتزاعی رو کم کم درک میکنی، مفاهیمی مثل بالا و پایین . پرستارت باهات کارکرده وقتی بهت میگیم دستا بالا  دو تا دست کوچولوتو میبری بالا و .... ...
24 آذر 1392

استقبال از مامانی

 پرستارت میگه، عصرا زمان اومدن مامانی از سر کار که میشه، هی میای دم در ، انگار که منتظری .... الهی بگردم .... همین که مامانی میاد با لبخند میدوی، میای و منتظری که مامانی بغلت کنه ... منو بگو انگار دنیارو بهم میدن .... . ...
17 آذر 1392

دالی میکنی

 13 ماهه هستی ، این روزا میری پشت در اتاق ، در کمد یا پشت مبل می ایستی بعد بیرون میای و میگی د .... منظورت همون دالی یه .گاهی هم دستمال یا پتو رو جلوی چشمات میگیری و دالی میکنی . مثلاً با این کار ات میخوای مامانی و بابایی را بخندونی ....     ...
17 آذر 1392

جوراب

  میری سر کمد لباسات از توی کشو ،  یه لنگه از جورابت (مخصوصاً اونی که روش عروسک جوجه داره) رو در میاری، میدی بابایی و پاتو بلند میکنی، منظورت اینه پام بکنید، بابایی هم پات میکنه ، و شما با یه لنگه جوراب که پاته  راه میفتی و راه میری . خیلی به این کارت میخندم . ... هنوز نمیدونی جوراب جفتیه..... جالب اینجاست که وقتی من حموم ات میکنم و جوراب پات میکنم اونارو میکشی و در میاری عاشقتم عشقم....... ...
12 آذر 1392