الیساالیسا، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 13 روز سن داره

الیسای خوشگل من

پا

یکسال و نیم : این روزا عصر که از سر کار میام هی میگی پا ...پا.... یعنی منو ببرید پارک . کارم شده اینکه هر روز عصر بعد از چرت پس از کار، ببرمت پا.... ...
14 تير 1393

سوت شوت

پرستارت توپ رو برات میندازه و میگه شوت بزن، تو در حالیکه داری دنبال توپ ات میدوی، می ایستی و توپ رو رها میکنی دوتا انگشتت رو میبری تو دهنت و سوت میزنی !!!!!!!! ...
14 تير 1393

صدقه بلا گردون

یکسال و نیمه هستی , میری سراغ کیف ام ، از توش کیف پولم رو برمیداری ، یه اسکناس از توش برمیداری ، میری دور سر بابایی میگردونی بعد میندازی توی صندوق صدقه ای که توی خونه داریم ، گاهی هم وقتی دور سر بابایی گردوندی یه تاب هم از دور دور سر مامانی میدی !!!!!!!!!!!! خدا نکنه پولی ببینی سریع برمیداری و میندازی توی صندوق... انگار همه پولای دنیا جاشون اونجاست.... حالا نمیدونم ذوق حس نیکوکاری که یاد گرفتی رو بکنم یا ذوق فرهنگ سیواینگ ات رو !!!!!!!!                                &nbs...
27 خرداد 1393

راه حل های الیسایی

یکسال و نیمه هستی، تازگی ها هوا خیلی گرم شده،  پرستارت  سرمایی یه و خیلی کولر روشن نمیکنه  و  از اونجائیکه  شما خوشگلم، خیلی گرمایی هستی ، وقتی گرمت میشه،  میری در فریزر رو باز میکنی و میری توش ، میچسبی بهش و ذوق میکنی ..... قربون دل کوچولوت برم که  اینقدر کم طاقته ....                                                     ...
27 خرداد 1393

حسودی

کافیه بابایی شونه های مامانی رو ماساژ بده،  زود جیغ و داد میکنی دست بابایی رو پس میزنی و خودت شونه ها مو ماساژ میدی ، یا وقتی سرمو بذارم روی بالشی که بابایی سرشو گذاشته از موهام میکشی و میگی که بلند شم و یا خودت میای بین من و بابایی میشینی ..... مامانی و بابایی عاشق این حسودی های خوشکلتند .... بعضی روزا عمداً بابایی دست میکشه روی سر مامانی تا شما بپری و دست بابایی رو بکشی و.... مخصوصاً بابایی  عاشق این حسودی هاته ..... نمیدونم چی فکر میکنی نمیخوای بابایی به مامانی دست بزنه چون مامانی رو برای خودت میدونی یا نه برعکس ... نمیخوای بابایی مامانی رو نوازش کنه چون همه عشق بابایی رو برای خودت میدونی اینکه شما باید سرتو بذاری رو پا...
27 خرداد 1393

د.... در

یکسال و ههفت ماهه ای . همینکه مامانی و بابایی از سر کار میان خونه ، هی تند تند میگی د....در....د...در یعنی بریم ددر ، اصلاً هم خسته نمیشی انگار سوزنت گیر کرده ، تازه در این اثنا میری جوراب و شلوارت رو هم از کمدت میاری .... حالا کار ما شروع میشه باید راضی ات کنیم که بخوابی تا عصر تر که هوا خنک شد، بریم پارک برای تاب تاب و سرسره بازی . این روزا تقریباً هر روز عصر با هم میریم پارک سر کوچه و شما تاب  و سرسره بازی میکنی ، البته تاب که خیلی کم سوار میشی، همینکه سوار میشی و یه کم تاب میخوری، میای پایین. سرسره هم ، قبلاً ها از بالا سر میخوردی ولی این روزا خودت همین پایین سر سره میشینی و سر میخوری .... دیروز هر چی مامان جون سعی کرد بری از بال...
27 خرداد 1393