الیساالیسا، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 28 روز سن داره

الیسای خوشگل من

معنی اسم الیسا

اسم الیسا به معنی وعده خدا ، سوگند خداست . ریشه اسم انگلیسی و مخفف الیزابت میباشد. البته الیسا صورت فرانسوی الیزابت است و به ترتیب در کشورهای آلمان، فرانسه،  ایتالیا، انگلیس، اسپانیا و پرتقال کاربرد داشته و جزو اسمهای رایج و پر طرفدار در این کشورهاست. Quick Facts on Elisa Gender:  Girl Origin : French,English,German, Italian, Spanish short form of Elisabeth Simple meaning: God 's promise - God is my oath Number of syllables:3 Pronunciation : eh-LEE-zah; eh-LIS-ah Elisa has 13 variant forms: Eliese , Elise , Elisee , Elize , Elyce , Elyse , ...
24 آذر 1392
106194 0 3 ادامه مطلب

جییییز

انگشتت رو میبری جلوی شوفاژ، بهش اشاره میکنی و توک زبونی میگی جییییییییز . این واژه رو وقتی که یه لیوان داغ رو هم لمس میکنی، میگی. انگار مفهوم داغ بودن رو درک کردی عزیز دلم.....
24 آذر 1392

درک مفاهیم انتزاعی

سیزده ماهه هستی، دیگه داری مفاهیم انتزاعی رو کم کم درک میکنی، مفاهیمی مثل بالا و پایین . پرستارت باهات کارکرده وقتی بهت میگیم دستا بالا  دو تا دست کوچولوتو میبری بالا و .... ...
24 آذر 1392

استقبال از مامانی

 پرستارت میگه، عصرا زمان اومدن مامانی از سر کار که میشه، هی میای دم در ، انگار که منتظری .... الهی بگردم .... همین که مامانی میاد با لبخند میدوی، میای و منتظری که مامانی بغلت کنه ... منو بگو انگار دنیارو بهم میدن .... . ...
17 آذر 1392

دالی میکنی

 13 ماهه هستی ، این روزا میری پشت در اتاق ، در کمد یا پشت مبل می ایستی بعد بیرون میای و میگی د .... منظورت همون دالی یه .گاهی هم دستمال یا پتو رو جلوی چشمات میگیری و دالی میکنی . مثلاً با این کار ات میخوای مامانی و بابایی را بخندونی ....     ...
17 آذر 1392

جوراب

  میری سر کمد لباسات از توی کشو ،  یه لنگه از جورابت (مخصوصاً اونی که روش عروسک جوجه داره) رو در میاری، میدی بابایی و پاتو بلند میکنی، منظورت اینه پام بکنید، بابایی هم پات میکنه ، و شما با یه لنگه جوراب که پاته  راه میفتی و راه میری . خیلی به این کارت میخندم . ... هنوز نمیدونی جوراب جفتیه..... جالب اینجاست که وقتی من حموم ات میکنم و جوراب پات میکنم اونارو میکشی و در میاری عاشقتم عشقم....... ...
12 آذر 1392

شیطنت های الیسا در یکسالگی

یکسال و بیست و هشت روزه هستی، از کارای این روزات اینه که همش در حال راه رفتنی، انگار خیلی ذوق راه رفتنت رو میکنی، دیروز هم با یه صحنه جالب مواجه شدم، داشتم توی آشپزخونه آشپزی میکردم ، بابایی منو صدا کرد اومدم هال، دیدم تلفن بی سیم رو گرفتی دستت و داری داد و بیداد میکنی به خیال خودت داشتی حرف میزدی .... جالبه تازه تازه داری راه میری در حالیکه به زور تعادلت رو حفظ میکنی تلفن رو هم دستت میگیری ....اعتماد به نفست رو  قربون جیگرم ... دیشب داشتم کیف ام رو مرتب میکردم، مشغول بودم که یهویی دیدم شما رو زمین دراز کشیدی و یکی از برگه هارو گرفتی دستت و بلند بلند داد و بیداد میکنی ، مثلاً که داری میخونی . قسمت جالب ماجرا اینجاست که شما طرف نوشته...
9 آذر 1392

داری حرف میزنی

یکسال و بیست و پنج روزه هستی، این روزا واژه هایی رو که میگی کاملاً معناداره، مثلاً میگی بابا، وقتی می بینی اش، صداش میزنی یا بابایی که آماده میشه بره بیرون، داره لباس که میپوشه هی تند تند میگی د د  ، د د مامانی رو هم مم صدا میزنی .... خلاصه کم کم داری حرف میزنی ...
6 آذر 1392

راه میری

هنوز یکسالت نشده بود دوهفته قبل از جشن تولد یکسالگی ات بود که با کمک خاله نسیم تاتی تاتی میکردی ، معلوم بود داری از این کار حسابی لذت میبری، همون موقع ها بود که دیگه بدون کمک و تکیه به چیزی می ایستادی و چند تا قدم برمیداشتی . ا ین روزا که یکسال و بیست و چهار روزه هستی، دیگه کاملاً بدون کمک اطرافیان 2 الی 3 متری راه میری و تعادل ات در ایستادن خیلی قوی شده ، و جالب اینه که برخاستن ات از روی زمین هم بدون کمک و دست گرفتن از این ور و اون ور هست، مثل یه آدم بزرگ. .    ...
5 آذر 1392